موکا مورا، دخترخوانده اش، از قبر پدرخوانده اش بازدید می کند و عشق ممنوع آنها را به یاد می آورد. با غلبه بر میل، او زیپ سنگ قبر او را باز می کند و خروس عظیم و کشف نشده او را آشکار می کند. او با ترکیبی از ترس و برانگیختگی، گناه شیرین خود را به او می چشاند.