پیرمردی از یک اقدام ناامید است و به یک زن جوان داغ التماس می کند که به او یک دم دستی بدهد. او او را مسخره می کند، اما او هیجان زده تر از آن است که متوقف شود. آنها برای تفریح در فضای باز به یک پارک عمومی نقل مکان می کنند، جایی که او او را خوشحال می کند و سپس سوار خروس قدیمی اش می شود.